عروسکم
پارت : ۴۴
جنی : وای اینجا خیلی دنج و خوبه
ته : جنی
جنی : بله
ته : من باید یه چیزی رو بهت توضیح بدم
جنی : خوب
ته : چجوری بگم ...من ....من
جنی : من قضیه پدر جویی رو میدونم
(تهیونگ خشکش زد)
جنی : پسرا با اتفاقات سه روز پیش و حال تو پیش بینی کرده بودن قضیه این شکلی باشه ، منم خودم و برای همچی اماده کرده بودم و میدونم از ساعت ۱۲ شب دیگه نمیبینمت ، ناراحت نباش فقط بدون هنوز دوست دارم
گارسون : سفارشتون(غذا رو گذاشت رو میز)
جنی : اوو مرسی ، واقعا رستورانتون عالیه
گارسون : تنکیو
ته : ....
جنی : تهیونگ خوبی؟
ته : .... (دستشو مشت کرده و فشار میده)
جنی : حالت خوبه؟
ته : (صدای گریه)
جنی : عشقم سرتو بالا کن
(تهیونگ سرشو اورد بالا)
جنی : الان واسهچی ناراحتی ؟گند زدی تو شبمون
ته : جنی من ...من واقعا بدون تو نمیتونم(گریه)
جنی : خوب واسه منم سخته اما ..کی گفته دیگه منو نمیبینی ؟
ته : چی
جنی : درسته نمیتونیم رابطه داشته باشیم اما بیا به جاش قایمکی تلفنی بحرفیم (بامزه)
تهیونگ خندش گرفت و اشکهاشو پاک کرد )
راوی : همه چی خوب بود که اهنگ رقص باله پخش شد ، و تهیونگ بلند شد و جلوی جنی خم شد و دستشو جلو گرفت
ته : همراهی میکنید مادمازل ؟
جنی : با افتخار مستر
راوی : تهیونگ وجنی شروع به رقصیدن کردن جنی از بوی عطر تهیونگ داشت دیوانه میشد و تهیونگ از بدن ظریف جنی که فقط چند میلی متر با بدن خودش فاصله داشت ، بالاخره ساعت دوازده شب شد و جنی بوسه ای بر لبای عشقش گذاشت
جنی : یادت نره من فقط مال توعم
جنی رفت و اون شب جزو بهترین شبای تهیونگ بود
دو سال بعد
ویو جنی :
خوب خوب اخرین باری که با تهیونگ حرف زدم دیشب بود البته من قصد ندارم تهیونگ با من به جویی خیانت کنه ولی نمیتونم با تهیونگ تلفنی حرف نزنم حالا اینا مهم نیست الان دارم میرم باشگاه عه راستی نگفتم من تو این دوسال یه باشگاه تاسیس کردم خیلی هم همچی خوب میچرخه تازه شب هم با دخترا و پسرا قرار دارم
_______
ویو جین :
بعد از کلی لباس پوشیدن و ادای خوشتیپ هارو در اوردن (بچم مدل شده)سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم و بعد از یه ترافیک اندازه جدم رسیدم خونمون و کیلید و انداختم (یه نکته جین و جیسو ازدواج کردن)و رفتم داخل و جیسو رو دیدم که با لباس خواب رو کاناپه نشسته و داره لازانیا میخوره و فیلم میبینه
جین : سلام اگولی (خسته اما کیوت)
جیسو : سلام چرا دیر امدی ؟(دهن پر)
جین امد کنار جیسو نشست و به جیسو زل زد
جیسو : چته خنک
جین : چی میبینی ؟
جیسو : فیلم احظار روح
جین نگاه پوکری کرد
جین : اخه زن حامله فیلم ترسناک میبینه ؟؟ ؟ ؟ ؟
جیسو : به تو مربوط نیست
جین : ،،،، به مامانت گفتی ؟
جیسو : عصر باید بریم خونشون همونجا بهش میگم
جین : جیسو میگم
جیسو : میگی ؟
جین : اگه این کوچولویی که تو شکمته
ادامه ....
جنی : وای اینجا خیلی دنج و خوبه
ته : جنی
جنی : بله
ته : من باید یه چیزی رو بهت توضیح بدم
جنی : خوب
ته : چجوری بگم ...من ....من
جنی : من قضیه پدر جویی رو میدونم
(تهیونگ خشکش زد)
جنی : پسرا با اتفاقات سه روز پیش و حال تو پیش بینی کرده بودن قضیه این شکلی باشه ، منم خودم و برای همچی اماده کرده بودم و میدونم از ساعت ۱۲ شب دیگه نمیبینمت ، ناراحت نباش فقط بدون هنوز دوست دارم
گارسون : سفارشتون(غذا رو گذاشت رو میز)
جنی : اوو مرسی ، واقعا رستورانتون عالیه
گارسون : تنکیو
ته : ....
جنی : تهیونگ خوبی؟
ته : .... (دستشو مشت کرده و فشار میده)
جنی : حالت خوبه؟
ته : (صدای گریه)
جنی : عشقم سرتو بالا کن
(تهیونگ سرشو اورد بالا)
جنی : الان واسهچی ناراحتی ؟گند زدی تو شبمون
ته : جنی من ...من واقعا بدون تو نمیتونم(گریه)
جنی : خوب واسه منم سخته اما ..کی گفته دیگه منو نمیبینی ؟
ته : چی
جنی : درسته نمیتونیم رابطه داشته باشیم اما بیا به جاش قایمکی تلفنی بحرفیم (بامزه)
تهیونگ خندش گرفت و اشکهاشو پاک کرد )
راوی : همه چی خوب بود که اهنگ رقص باله پخش شد ، و تهیونگ بلند شد و جلوی جنی خم شد و دستشو جلو گرفت
ته : همراهی میکنید مادمازل ؟
جنی : با افتخار مستر
راوی : تهیونگ وجنی شروع به رقصیدن کردن جنی از بوی عطر تهیونگ داشت دیوانه میشد و تهیونگ از بدن ظریف جنی که فقط چند میلی متر با بدن خودش فاصله داشت ، بالاخره ساعت دوازده شب شد و جنی بوسه ای بر لبای عشقش گذاشت
جنی : یادت نره من فقط مال توعم
جنی رفت و اون شب جزو بهترین شبای تهیونگ بود
دو سال بعد
ویو جنی :
خوب خوب اخرین باری که با تهیونگ حرف زدم دیشب بود البته من قصد ندارم تهیونگ با من به جویی خیانت کنه ولی نمیتونم با تهیونگ تلفنی حرف نزنم حالا اینا مهم نیست الان دارم میرم باشگاه عه راستی نگفتم من تو این دوسال یه باشگاه تاسیس کردم خیلی هم همچی خوب میچرخه تازه شب هم با دخترا و پسرا قرار دارم
_______
ویو جین :
بعد از کلی لباس پوشیدن و ادای خوشتیپ هارو در اوردن (بچم مدل شده)سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم و بعد از یه ترافیک اندازه جدم رسیدم خونمون و کیلید و انداختم (یه نکته جین و جیسو ازدواج کردن)و رفتم داخل و جیسو رو دیدم که با لباس خواب رو کاناپه نشسته و داره لازانیا میخوره و فیلم میبینه
جین : سلام اگولی (خسته اما کیوت)
جیسو : سلام چرا دیر امدی ؟(دهن پر)
جین امد کنار جیسو نشست و به جیسو زل زد
جیسو : چته خنک
جین : چی میبینی ؟
جیسو : فیلم احظار روح
جین نگاه پوکری کرد
جین : اخه زن حامله فیلم ترسناک میبینه ؟؟ ؟ ؟ ؟
جیسو : به تو مربوط نیست
جین : ،،،، به مامانت گفتی ؟
جیسو : عصر باید بریم خونشون همونجا بهش میگم
جین : جیسو میگم
جیسو : میگی ؟
جین : اگه این کوچولویی که تو شکمته
ادامه ....
- ۱.۵k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط